خیلی عالیه! دوست دارم زندگی عشایر رو از نزدیک ببینم .![]()
فکر کنید وقتیکه خسته اید یهو شیر گرم تازه بهت میدن تا خستگیت بره! و یا چای روی آتیش دم شده !! خیلی لذت بخشه
یاد نئور افتادم. یادش بخیر![]()
خیلی عالیه! دوست دارم زندگی عشایر رو از نزدیک ببینم .![]()
فکر کنید وقتیکه خسته اید یهو شیر گرم تازه بهت میدن تا خستگیت بره! و یا چای روی آتیش دم شده !! خیلی لذت بخشه
یاد نئور افتادم. یادش بخیر![]()
خیلی دوست دارم که بتونم باهاتون همسفر باشم .![]()
Majid (16-01-2011)
منم خيلي دلم مي خواد براي يه بار هم كه شده سبك زندگي اون ها رو از نزديك ببينم
واقعا نستوه و كم نظيرن
نمونه تاريخي افتخار افرينش جنگ هاي دليرانه عشاير قشقايي با متجاوزان انگليسي هنگام تقسيم ايران به سه منطقه طي قرارداد 1907 و... هستش.![]()
خوشحالم اینقدر علاقه مند به دیدن این زندگی های کم نظیر وجود داره. نمی خوام ناامیدتون کنم اما چاره ای نیست جز گفتن.
زندگی عشایر مثل زندگی باقی مردم طی چند دهه گذشته تغییرات زیادی کرده. لزوما همه تغییرات منفی نیست اما غالب تغییرات مترادف بوده با از دست رفتن خیلی از آداب و رسوم زیبا و دیدنی.
مثلا الان دیگه ایل ها در فصل کوچ بار و بندیل روی قاطر و الاغ نمیذارن که کوچ آغاز بشه. الان یه کامیون میگیرن هم اسباب و اساس و هم دام ها را سوار کامیون می کنن و مسافتی که قرار بود مثلا یه هفته طی بشه 3-4 ساعته میرسن. طبیعی هم هست و حق هم دارن. نه خودشون را عذاب میدن و نه با پیاده روی یک هفته ای چند کیلو دام ها را لاغر می کنن.
جایی هم که کامیون نمیره با تریلی-تراکتور بار می برن.
دیگه مثل قدیم دخترا نمیرن سر چشمه و با کوزه آب بیارن. اغلب ایل ها تانکر آب دارن، میرن پر می کنن و با خیال راحت زندگی می کنن.
دیگه مثل قدیم شب ایل با چراغ نفتی روشن نمیشه، هر خانواده برا خودش یه موتور برق کوچیک داره و لامپ و تلویزیون و...
دیگه مثل قدیم عروسی ها با ساز و دهل نیست. یه ارگ میارن هم با کلاس تره و هم تنوع آهنگی بیشتری داره...
با همه این اوصاف هنوز زندگی ایل زندگی قشنگیه و تلاش می کنم در اولین فرصت ممکن یه برنامه بذارم بریم با هم ببینیم.
صرفا می خواستم یه ذهنیت براتون ایجاد بشه که اونجا یهو شوکه نشید![]()
اگر انتقاد یا پیشنهادی دارید در این انجمن مطرح کنید.
اگر سوالی دارید در این انجمن مطرح کنید.
اگر در مورد تورها سوالی دارید این تاپیک را مطالعه کنید.
پیام خصوصی های مرتبط با موارد فوق بدون پاسخ خواهند ماند.
Iran Tour Traveltravel categories in IranTour Guide in Iran
Trekking of Asalem to Khalkhal ForestTrekking of Soha Lake to Laton WaterfallSheikh Safi Al-Din Ardabili’s ShrineBaghche Jogh PalaceMarmisho lake
Saint Thaddeus CathedralSaholan Cave Soleiman Prison MountainTakht-e Soleiman archeological complexBlue Mosque of TabrizArasbaran ForestKandovan VillageImamzadeh Davood Trekking PathZayandehrud RiverDimeh SpringDo-polan tourism area
Lut Desert, Dasht-e LootMalek Mohammad hole, Lut’s eyeZaban-e-Mar (Snack’s Tongue) canyon, Rig-e Yalan (Great Desert)
Masoule Masal forest trekking, Mahuteh Waterfall, Kani Bel Spring, Siah Gav lake, Vali-Asr Lagoons, Takht-e Chan area, Dehdeli Village, Khazineh Canyon, Kol Chap canyon, Shirvan Dareh Canyon, Tang-e Helt Canyon
Gavmishan Bridge,Posht-Qale castle, Keredikon Waterfall, Lazoor lake, Karshahi Castle
alireza123 (19-01-2011), Azadeh (17-01-2011), Fatemeh_abdi (20-08-2011), Majid (17-01-2011), minerva (17-01-2011), Solmaz (18-01-2011), tirana (17-01-2011)
ضمن تایید موارد ذکر شده توسط آقا مهدی تجربه این زندگی رو هر ساله من دارم. کمترینش سه روز و بیشترینش 9 روز بوده.
واای ! یه روز کامل چوپان باشیم. وووووووووووووو. نمیدونید به چه چیزایی آدم فکر میکنه.
خیلی تجربه خوبیه.
همونطور که آقا مهدی گفتن جدیدا زندگیاشون خیلی فرق کرده ولی میشه خانواده هایی رو پیدا کرد که بشه اون چیزی رو که تو نظر دوستان هست تجربه کرد.
یه کم سخته بشه هماهنگی کرد ولی همچین توری شدنیه.
ایل بختیاری یکی از این گروههای عشایره. با توجه به محل ییلاق و قشلاقشون (زاگرس جنوبی از کوهرنگ و دنا تا مناطق گرمسیری جنوب غرب و کوهپایه های زاگرس جنوبی) که طبیعتش واقعا خاص و جذابه یکی از بهترین گزینه هاست.
ایل قشقایی هم که توضیح داده شده هم واقعا رسومشون با حاله. ولی وقتی با هر دو زندگی کنید تفاوت ها رو واقعا درک میکنید.
در این زمینه حرف بسیار هست.
در حد توان در اجرای همچین برنامه ای (به خصوص ایل بختیاری) هر کمکی بتونم دریغ نمی کنم.
Azadeh (17-01-2011), Banafshe (19-01-2011), Fatemeh_abdi (20-08-2011), minerva (17-01-2011), Solmaz (18-01-2011)
سلامی مجدد
همیشه ندانسته های ما بیشتر از دانسته های ما است.
هر کسی از ظن خود شد یار من/وز درون من نجست اسرار من
اظهار نظرهای خوبی داشتید. وقت بیشتر بدهیدتا بازندگی عشایر
اداب وسنن ایلاتی بیشتر اشنا بشویم هر چند که خودم ایلاتی
نیستم:
تعدادی ضرب المثل قشقائی
یک - خروسونگ قویرغینا اینا نما ، تيلکينینگ آندنیا
به زیبایی دم خروس و به قسم خوردن روباه اطمینان نداشته باش
منظور : به هر كسي اعتماد نكن
...
دو - خوش حساب آدام قاضی قاپسیتا گئدمز
آدم خوش معامله به در خانه قاضی نخواهد رفت
...
سه - ائونیگی تمیس ساخلا کی قوناق گلر ، اوزونگو تمیس ساخلا کی اولوم گلر
خانه خود را تمیز کن که مهمان می آید و بدن خود را تمیز نگه دار که مرگ ناگهانی می آید
منظور : هميشه آمادگي مواجهه با ناملايمات را داشته باش
...
چهار - ایت اینن یولداش اول آما چوماغی الدن یئره قویما
با سگ دوستی بکن اما چماق خود را از دست بر زمین مگذار
منظور : با ناکسان با احتیاط رفتار كن
...
پنج - وراج کوپک اه یه سینه قوناق بولار
سگی که بی مورد عوعو کند برای صاحبش مهمان می آورد
منظور : سعي كن كاري نكني كه جلب توجه ديگران كند
...
شش - اوزون آدامینگ عقلی پاراسنگ آپارور
عقل آدم دراز پاره سنگ می برد
...
هفت - اوزونگه بیر اینگه وور اوزگه یه بیر جالدوز
به خودت یک سوزن بزن وبه دیگری جوالدوز
منظور : هر چه براي خودت نمي پسندي براي ديگران هم مپسند
...
هشت - ایش وختینده چولاغام یئینده قول چوماغامدر
هنگام کار کردن چلاغ هستم اما زمان خوردن قلچماق.
منظور : همان مفهوم ضرب المثل "گپ اوستاسي ايش دلي سي"
...
نه - اوزومونگ خوبونو چاقال یئیه سیان
گور خوب مال شغال است.
منظور : افراد تيز و باهوش هستند كه به بهترينها دست مي يابند
...
ده - ایکی باش بیر قازاندا قایناماز
دو تا کله در یک دیگ به جوش نمی اید
...
یازده - آغزي دير به له يير
دهانش مي گويد كمرش دردش را مي كشد
منظور : بي حساب حرف مي كند و بناچار هم هزينه آن را مي پردازد
...
دوازده - گئچينين ايشي آره [آري] اولسا نه ايشي وار چوبانين چوماغيندا؟
اگر بز خوب بچرد چوپان چه كار به او دارد؟
منظور : اگر هر كس كار خودش را انجام دهد ديگر مشكلي پيش نخواهد آمد
...
سیزده - آرواد اؤز باشيني دارايابيلمز تويدا گلين جبينيني [آلنيني] دارير [دوزه دير]
زن نمي تونه سر خودشو شانه بزنه رفته سر زناي ديگه را شانه مي زنه
منظور : كار خودش را نمي تونه انجام بده آمده براي ديگران كار مي كنه
...
چهارده - خيشا گئتمز اؤكوزون اولسون ايشه گئتمز اوغلون اولماسين
گاو نري كه زمين شخم نمي زند داشته باشي ولي پسر بيكار نداشته باشي
منظور : جوان بيكار براي خانواده دردسر است
...
پانزده - تاري ايسته يه ني قورد يئمز
آن چه كه خدا به وي نظر دارد دچار آفت نمي شود
منظور : خدا حامي بندگان خود است و همه چيز به اراده او روي مي دهد
...
شانزده - سن خوب كؤك ؟ آت دريايا باليق بيلمه سه خاليق بيلر
تو كار خوب انجام بده و حتي اگر مثلا
تكه غذايي در دريا هم بياندازي و ماهي هم متوجه اينكار تو نشود با اينحال خدا متوجه اين كار نيك تو هست
منظور :تو نيكي ميكن و در دجله انداز كه ايزد در بيابانت دهد باز.
...
هفده - آداما بدبخت ليك توتاندا بورنونون سويو گؤزون كور ائده ر
وقتي نكبت انسان را مي گيرد آنقدر آب از بيني اش مي آيد تا چشمش كور شود
منظور : مصائب و سختيها به يكباره بر سر انسان وارد مي شوند و قدرت عكس العمل را از انسان سلب مي كنند
...
هیجده - من اوقوري اولدوم گجه آيايدينشبي من دزد شدم و هوا مهتابي شد
منظور : شانس با من يار نبود
...
نوزده - آنايا باخ، قيزين آل
به مادر نگاه كن بعد با دخترش ازدواج كن
منظور : دختر به مادرش مي كشد-از لحاظ خصلت و ...غیره
...
بیست - تند چيدن گچ، ليم چيدن قورخ
از رودخانه خروشان بگذر ولي از رودخانه ليم (رودخانه با
ظاهر آرام) بترس
منظور : انسانهاي ساكت و تودار از همه خطرناكترند
...
بیست و یک - بيچاق ازين كسمز
چاقو دسته خود را نمي برد
منظور : انسان عاقل به كسان خود لطمه نمي زند
...
بیست و دو - اله ايشده گوزي درويشده
چشمش به درويش است و دستش در كار
منظور : دل بكار نمي دهد
...
بیست و سه - گپ اوستاسي، ايش دليسيدر
حرف زدن استاد است ولي موقع كاركردن خودش را به
ديوانگي مي زند
منظور : فرد پرحرف ولي كم عمل
...
بیست و چهار - قيناما قونشين گلر باشينا
از همسايه ات بدگويي نكن، روزي نوبت خودت هم خواهد رسيد
...
بیست و پنج - سينيق ال بوينا دوشردست شكسته وبال گردن است.
منظور : بزرگان بايد از زير دستان دستگيري نمايند
----
محمد بهمن بیگی
محمد بهمنبیگی که از او به عنوان پدر آموزش عشایر یاد میشود، در سال 1299 در ایل قشقایی در خانوادهٔ محمودخان کلانتر تیره بهمنبیگلو از طایفهٔ عملهٔ قشقایی به هنگام کوچ دیده به جهان گشود
هشت ساله که شد، پدر یک منشی استخدام کرد و به خانه آورد که هم به محمد درس بدهد و هم برای او نامه بنویسد. محمد دو سال نزد آن منشی درس خواند و الفبای سواد را آموخت. ده ساله بود که در راستای سیاست تضعیف عشایر و تخته قاپوی اجباری، پدرش را به تبعید به تهران محکوم کردند و شش روز پس از تبعید پدر، مادرش را نیز به گناه فراهم کردن آذوقه برای عشایر مخالف دولت، به تبعیدگاه همسرش فرستادند. بنابراین، محمد همراه مادر تبعیدی از کوهدشت به تهران آمد و در مدرسهٔ علمیهٔ تهران مشغول تحصیل شد.
پس از پایان دورهٔ دبیرستان به دانشکدهٔ حقوق وارد شد و دورهٔ کارشناسی حقوق را در سال 1321 به پایان رساند. او قبل از شروع به همکاری با اصل چهار ترومن، با معرفی یکی از سران ایل قشقایی به آمریکا رفت و پس از مدت بسیار کوتاهی به وطن بازگشت. از آنجا که در شهر و در کارهای اداری دوام نیاورد پس از چندی به ایل بازگشت.
او در ادامه فعالیتهای خود به سمت آموزش عشایر رو آورد، و چادر سیاه ویژهٔ آموزش خود را از سال 1331 بر پا کرد. به این شیوه، نخستین آموزگار عشایر ایرانی میتوانست در هشت ماه از تابستان و زمستان به مردم ایلش درس بدهد و آنها را به روزگار خویش آگاهتر سازد.
همچنان که تقاضا برای بر پا کردن مدرسه افزایش مییافت، "ابتدا وزارت آموزش و پرورش میپنداشت که جز در صورت اسکان ایلات، که امری ضروری ولی خیلی طولانی بود، تاسیس مدارس امکانپذیر نیست." بهمنبیگی به سفارش یک دوست، می دانست که:" آمریکاییها میتوانند به او کمک کنند. آنها پیش از این کمکهای زیادی برای اصلاح و برپایی مدرسههای روستایی پرداختهاند." در همان زمان یک برنامهٔ همکاری فنی و اقتصادی با عنوان اصل چهار در ایران آغاز شده بود. سفارش آن دوست باعث شد که بهمنبیگی به دیدار مدیرکل اصل چهار در استان فارس برود و توسط آقای گیگن روند کارها را سرعت بخشد.
بهمنبیگی توانست به کمک دوستانی که با او همراه شدند برنامهای را با پنج اصل در زمستان 1332 به تصویب برساند که طی پیام رسمی به ریاست آموزش و پرورش استان فارس برای اجرا ابلاغ شد. بر پایهٔ برنامهٔ آموزش عشایر باید برای پایههای اول تا چهارم مدرسههای سیار و برای پایههای پنجم تا نهم مدرسههای شبانهروزی بر پا میشد. همچنین، باید یک مدرسهٔ تربیت معلم ویژهٔ عشایر برای جذب دانشآموزان با مدرک پایان کلاس نهم ساخته میشد و گروهی برای نظارت بر مدرسههای چادری نیز به وجود میآمد. با وجود این، تنها به بر پایی مدرسههای چادری و کار نظارت بسنده شد و 78 مدرسه در ایلات و عشایر بنیانگذاری شد. ادارهٔ این مدرسهها با آقای بهمنبیگی و دو ناظر دیگر، بیژن بهادری کشکولی و نادر فرهنگ درهشویی، سپرده شد.
ازآنجا که در میان عشایر نتوانستند افراد باسوادی برای آموزش پیدا کند، آموزگاران دیپلمهٔ شهری را با وعدهٔ استخدام رسمی و فراهم کردن امکانات لازم برای آسایش آنها به سوی ایل کشاندند. اما پس از یک سال روشن شد که این آموزگاران نمیتوانند در میان عشایر زندگی کنند و به هنگام کوچ با آنها همراه شوند. به بیان بهمنبیگی:"بچه شهری در ایل میترسید و آب میشد و سگ زرد را شغال میدید." از این رو، چاره را در آن دید که از خود ایلیاتیها داوطلب بگیرد و آنها را آموزش بدهد و برای آموزگاری آماده سازد.
همه جور آدم داوطلب این کار شده بودند و بهمنبیگی همهٔ آنها را امتحان میکرد که خط و حساب بدانند. سپس، آنها را به کدخدا میسپرد و ماهی 90-80 تومان برایشان دستمزد تعیین میکرد. اما به دلیل سواد کم آنها، همواره در کنارشان میماند و آنها را راهنمایی میکرد. در واقع او از همهٔ مدرسههای عشایری دور و نزدیک بازدید میکرد و مدرسهای نبود که خودش تک تک دانشآموزانش را آزمایش نکرده باشد. یکی دیگر از راهکارهایی که باعث پیشرفت کار بهمنبیگی شد، دعوت از دولتمردان و اثرگذاران آن زمان برای سفر به آن مناطق بود؛ دعوت به ایل، پذیرایی گرم سنتی و ایلیاتی با همهٔ توش وتوان و سپس سواد و توانایی و استعداد نوشکفتهٔ بچههای ایل را به رخ کشیدن، به امید جذب حمایت مالی و قانونی دولت. در یکی از این برنامه ها، دکتر کریم فاطمی، مدیرکل آموزش و پرورش فارس، همراه جمعی از معاونان و مدیرکلهای ستادی وزارت، از مدرسههای سیار دیدن کردند. نتیجهٔ دیدار آن شد که: وزارت موافقت کرد حقوق آموزگاران را بپردازد، فاطمی یکی از پشتیبانان این برنامه شد و از بهمنبیگی خواستند به استخدام آموزش و پرورش درآید و این کار را به طور رسمی ادامه دهد.
نهادی شدن آموزش در عشایر پس از ده سال با حمایت اصل چهار ترومن و پشتیبانی دکتر کریم فاطمی به ثمر رسید و طرح تعلیمات عشایر در هشتصد و نودمین نشست شورای عالی فرهنگ در تاریخ 10/10/1334 به تصویب رسید. از آن تاریخ آموزش عشایر توسعه یافت و پایدار شد و بر پایی مدرسههای عشایری به عشایر استان فارس محدود نشد و فرزندان عشایر از ایلهای آذربایجان تا مرزهای شمال شرقی خراسان، از نعمت مدرسه و سواد برخوردار شدند.
بهمنبیگی دانشسرای تربیت معلم عشایری را بنیانگذاری کرد. اما کارشناسان آموزش و پرورش معتقد بودند که او در کار آموزش و پرورش صاحبنظر نیست و تدریس در دانشسرای تربیت معلم کار افراد متخصص و تحصیلکردههای دانشسرای عالی است. به این ترتیب، بهمنبیگی طی 26 سال سرپرستی آموزش عشایر را به عهده داشت.
دوران بازنشستگی محمد بهمنبیگی بیشتر به ثبت تجربهها و خاطرهها و نظریههای او در زندگی و کار با عشایر و آموزش و پرورش گذشته است که حاصل آن چند کتاب در قالب داستانهایی گیرا و خواندنی است.
1.عرف و عادت در عشایر فارس، انتشارات بنگاه آذر، 1324 چاپ دوم انتشارات نوید شیراز 1381
2. بخارای من ایل من. انتشارات آگاه، 1368
3. اگر قرهقاچ نبود. انتشارات باغ آدینه، 1377
4. به اجاقت قسم.
5. طلای شهامت . انتشارات نوید شیراز1387
علاوه بر این کتابها کتاب «نوشتههایی درباره محمد بهمن بیگی و آثار او» به کوشش اسماعیل احمدی، ابوالفتح امیری و کهزاد رنجبرنیز در سال 1384 از سوی نشر ویژه نگارمنتشر شد.
بهمن بیگی روز 11 اردیبهشت 1389 بر اثر عفونت ریوی در 90 سالگی درگذشت.
همسر گزینی در ایل قشقائی به روش سنتی:
در جوامع عشایری، همسر گزینی صرفا پیوند دو نفر یا دو خانواده نیست. بلکه پیوند ازدواج ، ابعاد وسیعتر و مهمتری دارد که شامل پیوند دو طایفه ، دو تیره و یا مهمتر پیوند دو ایل است که به این وسیله با هم مرتبط و متحد می شوند. ازدواج در پاره ای موارد در بین عشایر پایان دهنده دشمنی و خصومتهاست. همسر گزینی در بین عشایر اهداف و انگیزه های متفاوت با جوامع شهری دارد طرفین ازدواج یعنی پسر و دختر تا همین اواخر نقش چندانی در انتخاب نداشتند ازدواج ها بیشتر توسط والدین و با توجه به انگیزه ها و اهداف تحکیم موقعیت خانواده در بین فامیل و یا طایفه صورت می گرفت.
عوامل مختلف و متعددی در انتخاب همسر بین عشایر وجود دارد از جمله:
۱ـ دین .کوچ نشینان قشقائی همه مسلمان هستند و طبعا از قوانین اسلامی در رابطه با محدویت ازدواج با غیر مسلمان را رعایت می کنند. این مسئله یک امر عمومی و پذیرفته شده است البته در دهه های اخیر استثنائاتی مشاهده شده است از جمله جوانانی که برای تحصیل به خارج رفته اند همسر خارجی و غیر مسلمان انتخاب کرده اند.
۲ـ ازدواج فامیلی. یک رسم قد یمی و مرسوم در بین عشایر ازدواج با فامیل و یا هم طایفه هاست و به ندرت ازدواج های غیر فامیلی یا غیر طایفه وجود دارد. خانواده ها انواع شرایط و تقاضا های سنگین را برای جلوگیری از این گونه ازدواج ها به کار می برند و یکی از دلایل تقلیل نسل درمیان عشایر شاید همین رسم ازدواج فامیلی باشد. نزدیکان خود ازدواج نمایند. مطالعات انجام شده در این زمینه نشان مىدهد که تنها تفاوت بین عشایر گوناگون دراینباره این است که در برخی ایلات ازدواج با دختر عمو رایجتر است و در بعضى طوایف ازدواج با دختر دایى یا دختر عمه عمومیت بیشتری دارد.
۳ـ طبقات اجتماعی :. اعضای جامعه عشایر قشقائی چنانچه در فصول دیگر اشاره شده از نظر قدرت سیاسی و اقتصادی و جایگاه اجتماعی متفاوت هستند. ایلخانان، خانان، کلانتران و حتی کدخدایان طبقات مخصوص به خود را دارند . در ایل قشقائی طبقات سطح بالا مانند خانواده ایلخانی و خانان یا کلانتران تنها با گروه های هم طبقه ازدواج می کنند. در بسیاری موارد از ازدواج با هم طبقه های خود در سایر ایلات مانند بختیاری و یا بویر احمد نیز خود داری می کنند. نویسنده خود شاهد بوده ام که دختر یکی از خان های قشقائی با وجود خواستگاران فراوانی که از قشر های پائین داشت ولی چون هم طبقه نبودند ازدواج صورت نگرفت و این دختر تا سنین بالا همچنان مجرد باقی ماند. محدویت دیگری که در ترکان قشقائی وجود دارد ازدواج با طایفه های است که به نوازندگی ـ آهنگری و آرایشگری اشتغال دارند البته این محدودی در سالهای اخیر بسیار رنگ باخته و این افراد جایگاه مناسب خود را بد ست آورده اند.
۴ـ محدودیتهای مالی : یکی از مشکلات عمده جوانان در گذشته گرفتاری مالی بود. یکی از رسوم قدیمی و رایج در ایل همان تعیین شیر بهاء و یا باشلق زیاد برای ازدواج هاست. باشلق در طبقات مختلف متفاوت است.
در جوامع سنتی، زن ناموس جامعه بهشمار مىرود و هتک حرمت به وى مجازات سنگینی براى وابستگان وى دارد. از اینرو برخی جرایم اجتماعی مجازات، با دادن زنى از وابستگان فرد خاطی به فرد مورد تعدی صورت مىگیرد که به آن ”خونبس“ گفته مىشود .
این رسم در اکثر ایلات و عشایر معمول است و از شکلهاى رایج آن بهشمار مىرود. بهطور مثال ازدواج خواهر یا دختر کسی که مرتکب قتل گردیده با یکى از اعضای خانوادهٔ مقتول. این نوع ازدواجها با پادرمیانى بزرگان و ریشسفیدان تیره و طایفهٔ یک یا دو ایل و مطابق آئین خاصى صورت مىگیرد. در میان ایل نشینان قشقائی طلاق جایگاهی ندارد. و کمتر دیده شده است که کار مردان و زنان به طلاق کشیده شود. لفظ طلاق و اندیشیدن در باره آن یک گناه محسوب می شود و تنها مرگ است که بین زوجین جدائی ایجاد می کند. مطابعت زنان از شوهرانشان یک فریضه است و به همین دلیل در میان آنان اختلافات و مشکلات بسیار نادر است.
در صورت تمایل به کسب اطلاعات بیشتر در این باره به سایت زیر مراجعه نمایید.
|+| نوشته شده توسط وحید مولایی/ با تشکر از وب .قشقایی های فارس .مولایی
alireza123 (19-01-2011), Azadeh (17-01-2011), Fatemeh_abdi (20-08-2011), Solmaz (18-01-2011)
سلامی چو بو خوش آشنایی
همینکه در این سایت از کسانی یاد شد که اعضا به نوعی با کوچ و دنیای
پر رمز و راز عشایر ایران همدل بشوند خیلی نوید بخش خواهد بود.
عشایر کوچنده اصیل ترین گردشگران بوده اند و هستند، چون زندگی
با کوچ میکنند.ممنون از توجه همگی
Azadeh (17-01-2011)
باز هم با عشایر
سلام
به اقا مهدی
سوال ها خصوصی پرسیدی و جوابش هم خصوصی دریافت کردی و عمو می هم اظهار نظر
کردی ؛ اما برای ادامه مطالب نقش هماهنگ کننده را خوب ایفا نکردی.
سعدی شیرین سخن ( علیه الرحمه) چه خوب فرموده:
لاف سرپنجگی و دعوی مردی بگذار / عاجز نفس فرو مایه چه مردی چه زنی
گرت از دست برآید دهنی شیرین کن/مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی
.. بنی آدم سرشت از خاک دارد / اگر خاکی نباشد آدمی نیست
به قول اون دوست بختیاری عزیز"در این زمینه حرف بسیار است" تا بعددددد
اگر انتقاد یا پیشنهادی دارید در این انجمن مطرح کنید.
اگر سوالی دارید در این انجمن مطرح کنید.
اگر در مورد تورها سوالی دارید این تاپیک را مطالعه کنید.
پیام خصوصی های مرتبط با موارد فوق بدون پاسخ خواهند ماند.
Iran Tour Traveltravel categories in IranTour Guide in Iran
Trekking of Asalem to Khalkhal ForestTrekking of Soha Lake to Laton WaterfallSheikh Safi Al-Din Ardabili’s ShrineBaghche Jogh PalaceMarmisho lake
Saint Thaddeus CathedralSaholan Cave Soleiman Prison MountainTakht-e Soleiman archeological complexBlue Mosque of TabrizArasbaran ForestKandovan VillageImamzadeh Davood Trekking PathZayandehrud RiverDimeh SpringDo-polan tourism area
Lut Desert, Dasht-e LootMalek Mohammad hole, Lut’s eyeZaban-e-Mar (Snack’s Tongue) canyon, Rig-e Yalan (Great Desert)
Masoule Masal forest trekking, Mahuteh Waterfall, Kani Bel Spring, Siah Gav lake, Vali-Asr Lagoons, Takht-e Chan area, Dehdeli Village, Khazineh Canyon, Kol Chap canyon, Shirvan Dareh Canyon, Tang-e Helt Canyon
Gavmishan Bridge,Posht-Qale castle, Keredikon Waterfall, Lazoor lake, Karshahi Castle