PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سفرنامه حاشیه غربی کویر لوت، آذر 1391 -قسمت دوم



Ali.Goli
03-07-2013, 12:40 AM
حاشیه غربی کویر لوت، آذر 1391- قسمت دوم

خلاف جوی آب جاری حرکت کردیم ، جوی روخانه شد.


You can see links before reply

از توانایی های شوول استفاده ای کردیم و محظوظ هیجانش شدیم!


You can see links before reply
خلاف روخانه حرکت کرده به دره ای که رود از آن بیرون میامد رسیدیم.


You can see links before reply
در بالای دره پارک کردیم و پیاده وارد دره شدیم.


You can see links before reply

You can see links before reply

You can see links before reply

در کرانه لوت، این دره فرسایشی، واقعا باور کردنی نبود. چنان زیبا بود که نمی شد از آن دل کند و کار به همین جا ختم نشد. وقتی که به حوضچه آب زیر آبشار رسیدیم، انگار که در لوت نبودیم و در رویا بودیم. حق است که آن حوضچه را در کنار خشکترین بیابانهای دنیا،دریا بنامند.


You can see links before reply

دو حوضچه یک بر فراز دیگری تشکیل شده بود. سرریز حوضچه بالا بصورت آبشاری باریک به حوضچه زیرین می ریخت و احتمالا منبع آب سفره ای آب زیر زمینی و صد البته پر آب بود.لذت آب تنی در آن حوضچه را چشیدیم.


You can see links before reply

آذر ماه و آن آب گرم، فوق العاده بود! به ده بازگشتیم. روز تاسوعا بود و با اینکه بعد از ناهار بود ، به لطف مهمان نوازی اهالی، مهمان نذریشان شدیم. آبگوشت کرمانی را هم چشیدیم.




You can see links before reply

You can see links before reply

You can see links before reply

You can see links before reply

You can see links before reply

You can see links before reply


بعد از ظهر حرکت رو به شمال در حاشیه غربی لوت را آغاز کردیم. قصدمان رسیدن به روستای پشوئیه بود. سمت چپمان رشته کوهی کوتاه در جهت شمالی جنوبی قرار داشت و سمت راست، لوت بی پایان. در راه آبادی خالی شده از سکنه هم دیدیم که البته نخل هایش هنوز سبزی داشت. پیش از غروب به پشوئیه رسیدیم. پشوئیه کوچتر از کشیت بود اما به دلیل زلزله در چند سال پیش، خانه هایش مقاوم سازی شده بود. در پشوئیه بر خلاف کشیت موبایل آنتن نمی داد. جمعیت فعال روستا زیاد بود. علت تاسوعای حسینی بود. عده زیادی از مردم مهاجرت کرده از این روستا در این ایام از شهر به زادگاهشان بازگشته بودند تا در مراسم حسینی شرکت کنند. کشیت نیز همین وضعیت را داشت. با مردم ده هم کلام شدیم تا مسیر بپرسیم. قصد ما حرکت داخل لوت و در پای رشته کوه مشرف به دشت بود. اهالی در توان عبور ما از منطقه بالاخص بخاطر اینکه می گفتند برخی مناطق لوت مین گذاری شده است تا اشرار از آن گذر نکنند، تردید داشتند. علت آن بود که خود نیز از این مسیرها رفت و آمدی نداشته بودند و دقیق نمی دانستند که کجا مین گذاری شده است. بیشتر به نظر میرسید چیزی در حافظه اهالی از نا امنی هایی در اوایل دهه 70 باقی مانده است. خلاصه به این جمع بندی رسیدیم که قصدمان را عملی کنیم. با شروع تاریکی پشوئیه را ترک کردیم. کمی از پشوئیه فاصله گرفتیم که چند نفر از اهالی به شتاب از پی مان آمدند، پیشاپیش پیش این جمع مردی که خود را رئیس پایگاه مقاومت ده معرفی میکرد حضور داشت و توضیح داد که صرفا به جت سلامت ما اخطار دادن به ما در خصوص اینکه منطقه مین گذاری شده است از پیمان آمده است. همچنین می گفت که روستای کهنو(ج) که در نقشه گیتاشناسی و در google map ثبت شده دیگر خالی از سکنه است و بهتر است از خیر رفتن به آنجا بگذریم.. خلاصه اینکه با دیدن خیر خواهی ایشان تصمیم گرفتیم به جاده برگردیم. مجددا وارد جاده ای خاکی اما به نسبت هموار شدیم. جاده با گذشتن از چند آبادی به اندوهجرد می رسید. به سرعت در این جاده میراندیم. به یک ایست بازرسی بین راهی شامل 10-12 تا سرباز و چند خودرو انتظامی که البته برای ما تشکیل شده بود! برخوردیم و کلی هم برایمان خاطره شد! با تردید بسیاری به ما می نگریستند و کلی بازرسیمان کردند و بعد که مطمئن شدند چند جوان پرشوریم، کلی ما را ترساندند که چرا از این مناطق خطرناک عبور می کنید و از این حرفها! ولی کلا منطقه آانقدری امن بود که خودشان بعد گذر تقریبا بدون توقف ما ازیک روستا که کمی برای اهالی سوال بر انگیز بود و همان باعث شده بود که به نیروی انتظامی خبر بدهند، 8 دقیقه بعد ما را برای بازرسی متوقف کنند! این هم از معایب داشتن ماشین دو دف توجه جلب کن!
به اندوهجرد رسیدیم البته نه دقیقا به خود شهر بلکه به جاده ای آسفالته . مستقیم به سمت شهداد مسیر را ادامه دادیم. (جاده ها با اطلس راهها تطابق کامل ندارند.) بدون اینکه وارد شهداد شویم در جاده نهبندان پیش می رفتیم تا به کمپ کویری برسیم. از شهداد تا کمپ کویری چند ده کیلومتری فاصله است. قبل کمپ در جایی که تعداد نبکاها زیاد شده بود وارد بیابان شدیم و چرخی بین نبکاهها زدیم.



You can see links before reply

You can see links before reply



نبکاها یا همان گلدان های کویر پدیده ای زیبا در بیابان است اما نبکاها لوت کاملا متفاوت بود. بسیار بسیار بزرگتر از یک نبکا معمولی. در واقع به تپه هایی با ارتفاع قابل ملاحظه تبدیل شده بودند که مامن چندین و چند درخت بودند. فکر میکنم نبکاهای لوت بزرگترین نبکاها در دنیا باشند. کنار نبکاها هنگامی که تقلا میکردیم شوول را از رمل در بیاوریم، دوستان در بخش آشپزخانه شام را هم آماده کردند.



You can see links before reply

You can see links before reply

You can see links before reply

بعد شام به سمت کمپ کویری شهداد رفتیم. کمپ شهداد با تابلویی راهنما از جاده اصلی شهداد نهبندان به سمت شرق جدا می شود. تا انتهای جدا باید رفت تا به کمپ رسید. کمپ بی هیچ دلیلی تعطیل بود. البته احتمالا به خاطر ایام محرم تعطیل بود. به ما اجازه برپایی چادر ندادند. کمپ را تر ک کردیم و مجددا وارد جاده اصلی شدیم. در امتداد لوت، در جاده نهبندان راهمان را به سمت شمال ادامه دادیم بعد چند ده کیلومتر به منطقه کلوتها رسیدیم. وارد منطقه کلوتها شدیم. چنان باد تندی می وزید که فرصت و حوصله برپا کردن چادر در ساعت 2 بامداد را نداشتیم. همگی با هم، به سختی در ماشین و در پناه یکی از کلوتها خوابیدیم. نزدیک صبح باد آرام گرفت.


You can see links before reply

Ali.Goli
03-07-2013, 12:48 AM
صبح چرخی در کلوتها زدیم و از گشت زنی با شوول در میان کلوتها لذت بردیم.



You can see links before reply

You can see links before reply

You can see links before reply

You can see links before reply

You can see links before reply

You can see links before reply

You can see links before reply

You can see links before reply

پیش از ظهر قصد بازگشت به کرمان کردیم.


You can see links before reply


از منطقه کوهستانی در بین کوههای جفتان و پلوار عبور کردیم. شهر خنک سیرچ که در مسیرمان بود ما را به یاد آبادی های جاده چالوس در پاییز می انداخت. در کرمان توقفی برای غذا و سوغات داشتیم. با تاریک شدن هوا راهی تهران شدیم و صبح روز بعد (دوشنبه) در تهران بودیم.


You can see links before reply

با تشکر از حسن، پوریا و مهدی.

Ali.Goli
03-07-2013, 11:38 AM
نقشه مسیری که طی شده رو هم می تونید اینجا ببینید. قرمز مسیر آسفالته و سبز هم غیر آسفالته (جاده های خاکی یا کلا جاده نیست!)


You can see links before reply

You can see links before reply

You can see links before reply

NedaAtaollahi
04-07-2013, 11:11 AM
چه سفر مهيج و مرموزي داشتين :25:

حسین
08-07-2013, 01:07 AM
سفر جالبی بود ولی خیلی ریسک کردین که با یک خودرو سفر کردین...
برای اینجور سفر ها حداقل سه تا خودرو نیازه
سفر های آفرود ما معمولأ با یازده دوازده تا خودرو انجام میشه تازه کلی مشکل داریم:4:
You can see links before reply

حسن
09-07-2013, 09:48 AM
تقدیم به دوستان آنوبانینی



You can see links before reply


You can see links before reply


You can see links before reply


You can see links before reply


You can see links before reply


You can see links before reply


You can see links before reply


You can see links before reply

farhangnia
09-07-2013, 11:17 AM
مرسی که اینقدر جالب تعریف کردی :4:
ولی آخرش نزاشتن سمت مینا بریدا !!!
خیلی خیرخواه بودن :3:

Ali.Goli
09-07-2013, 04:29 PM
ایشالله دفعه بعد سمت مین ههههها!:4:
حسن جون عکس های تو رو دیدم بیشتر هوس کردم باز برم اونجا. بازم پایه ای بریم؟:3:

H¡va
10-07-2013, 11:42 AM
وای خیلی جالب بود....:77: :113:
واقعا یکی از اسطوره های من هستید :41::4:
ممنون علی آقا..
سر حرفم هستم به شدت :4:

Ali.Goli
10-07-2013, 01:48 PM
وای خیلی جالب بود....:77: :113:
واقعا یکی از اسطوره های من هستید :41::4:
ممنون علی آقا..
سر حرفم هستم به شدت :4:
شخصا منتظرم ببینم چه ماشینی میخری؟! :3:
اگه فعلا هم چیزی نخریدی ایراد نداره! بر اساس تستی که انجام دادم l90 اگر مال پدر آدم باشه، کلی قابلیت آفرود داره که میشه کشفش کرد!!!!:4:

saeed9100
10-07-2013, 03:02 PM
علی جان عالی بود ...... یه سفر بسیار مهیج و به یاد موندنی ....

بقول بچه ها " منو با خودت ببر ........"

H¡va
11-07-2013, 08:17 AM
شخصا منتظرم ببینم چه ماشینی میخری؟! :3:
اگه فعلا هم چیزی نخریدی ایراد نداره! بر اساس تستی که انجام دادم l90 اگر مال پدر آدم باشه، کلی قابلیت آفرود داره که میشه کشفش کرد!!!!:4:



وای نگید... :109: ما که کلا تو این مدت کاشف و همواره سرگرم اکتشافات بودیم... :21:
..شیطنت با ماشین پدر... در حالت آفرود و غیرآفرود.....اونم در چه شرایط هایی..:109:.آشکارا و یواشکی...:65:
دیگه کشف و حفاری رو گذاشتم کنار.می دونید..تو کار اختراع هستم :4:
آمااااااااااااااااااااااا ااااا .......... خبرای خیلی خیلی خوبی دارم...:feel::d4:
علی آقا سورپرایزه ... :2wink:.تو یه سفر آفرود سورپرایزتون میکنم....:113:
بسی خوشحال میباشیم.. :what: شروع زندگی....سفرهای مهیج وآرزوهااااست :105:

Ali.Goli
11-07-2013, 02:10 PM
علی جان عالی بود ...... یه سفر بسیار مهیج و به یاد موندنی ....

بقول بچه ها " منو با خودت ببر ........"

تو فکر تجربه آفرود واسه بچه های گروه هستیم. ایشالله فصل مناسب، حتما برنامه میذاریم.

حسن
13-07-2013, 07:34 PM
این یادداشت و حس کویر را خیلی سبک و سنگین کردم که بیارم تو سایت یا بی خیال شم...ولی ......شاید در مسیر کویر لوت جو گیر شده بودم .نمی دانم

و بالاخره روزی که می خواستم و انتظارش را می کشیدم فرا رسید رفتن به کویر

و کویر یعنی بازگشت به اصل خویشتن ...دیدار با خدا... .تنهایی و سکوت

نا خودآگاه از حالت دراز کش و استراحت پشت پاترول خارج شدم و دستم به سمت قلم و کاغذ رفت...

اشک در چشمانم حلقه زده ، شاید به خاطر این باشد که وجود و مایه ی اصلی ما انسان ها خاک...خاک ...و این اصل انکار ناپذیر ماست که روزی به آغوش گرم زمین باز خواهیم گشت و جز کوچکی از آن می شویم.

کویر آرامم می کند حس و احساس من شبیه به کسی است که از زیارت مکه بر می گردد وقتی بهش می گویند زیارت قبول چطور بود؟ حاجی می گوید نمی توانم وصفش کنم و اشک در چشمانش حلقه می زند طوری که لحن صدایش تغییر می کند.

نمی دانم چرا این قدر کویر کشش دارد جوری که من حاضر م خانه و کاشانه خود را ترک کنم، شاید برای این باشد که هدفم پیدا کردن حق و حقیقت است !!!!

حقیقت ،آیا تو می دانی چیست؟ و نا خودآگاه احساس می کنم جواب این سوال را در کویر،ستاره هایش ،گرمایش ،خلوصش و آتشی که می سوزد پیدا خواهم کرد و....

چه لحظه زیبایی خواهد بود.

خدایا مرا هدایت کن به راستی و به درستی خدایا کویرت را فردا شب در آغوش خواهم گرفت و با ستاره هایت درددل خواهم کرد
.
.
.
وقتی به کویر فکر می کنم آرامش درونم را فرا می گیرد...آلان در دل کویر قرار گرفتم

آفتاب در حال قدرت نمایی کردن زورش و باد در حال وزیدن و من تنها فارغ از دنیا به آفرینش و پروردگار ...می اندیشم

صدای باد مثل نجوای انسان با آفریدگارش است

خدایا ما را مثل کویرت خالص و مخلص قرار بده و به وسیله بادهایت وجودمان را از نا پاکی برهان

چند کیلومتر ار کویر لوت دور نشده بودم که دلم برای کویر تنگ شد......

Ali.Goli
14-07-2013, 10:49 AM
این یادداشت و حس کویر را خیلی سبک و سنگین کردم که بیارم تو سایت یا بی خیال شم...ولی ......شاید در مسیر کویر لوت جو گیر شده بودم .نمی دانم

و بالاخره روزی که می خواستم و انتظارش را می کشیدم فرا رسید رفتن به کویر

و کویر یعنی بازگشت به اصل خویشتن ...دیدار با خدا... .تنهایی و سکوت

نا خودآگاه از حالت دراز کش و استراحت پشت پاترول خارج شدم و دستم به سمت قلم و کاغذ رفت...

اشک در چشمانم حلقه زده ، شاید به خاطر این باشد که وجود و مایه ی اصلی ما انسان ها خاک...خاک ...و این اصل انکار ناپذیر ماست که روزی به آغوش گرم زمین باز خواهیم گشت و جز کوچکی از آن می شویم.

کویر آرامم می کند حس و احساس من شبیه به کسی است که از زیارت مکه بر می گردد وقتی بهش می گویند زیارت قبول چطور بود؟ حاجی می گوید نمی توانم وصفش کنم و اشک در چشمانش حلقه می زند طوری که لحن صدایش تغییر می کند.

نمی دانم چرا این قدر کویر کشش دارد جوری که من حاضر م خانه و کاشانه خود را ترک کنم، شاید برای این باشد که هدفم پیدا کردن حق و حقیقت است !!!!

حقیقت ،آیا تو می دانی چیست؟ و نا خودآگاه احساس می کنم جواب این سوال را در کویر،ستاره هایش ،گرمایش ،خلوصش و آتشی که می سوزد پیدا خواهم کرد و....

چه لحظه زیبایی خواهد بود.

خدایا مرا هدایت کن به راستی و به درستی خدایا کویرت را فردا شب در آغوش خواهم گرفت و با ستاره هایت درددل خواهم کرد
.
.
.
وقتی به کویر فکر می کنم آرامش درونم را فرا می گیرد...آلان در دل کویر قرار گرفتم

آفتاب در حال قدرت نمایی کردن زورش و باد در حال وزیدن و من تنها فارغ از دنیا به آفرینش و پروردگار ...می اندیشم

صدای باد مثل نجوای انسان با آفریدگارش است

خدایا ما را مثل کویرت خالص و مخلص قرار بده و به وسیله بادهایت وجودمان را از نا پاکی برهان

چند کیلومتر ار کویر لوت دور نشده بودم که دلم برای کویر تنگ شد......


آقا من قلمت رو خیلی دوست داشتم.:41: فکر کنم یادم میاد که کی نوشتی، احساس می کنم بهت گفتم چرا چشات قرمزه گفتی از بی خوابی!
باور میکنی که خودم هم روزها رو میشمورم که کی پاییز میاد!:63:
یعنی اگه این نوشته رو اونروز رو میکردی و برنامه بخاطر ترکیدن تایر کنسل میشد نمی دونی من چه عذاب وجدانی میگرفتم!:20:
دوستان لطفا وضعیت احساسیتون رو از قبل شرح بدید که من در جریان باشم!

مجید مرد بیابان
14-07-2013, 12:22 PM
درود بر این همه شجاعت و خطر پذیری
وقتی فکر می کنم با یک خودرو راهی این سفر شدین و همه چیز خوب و عالی پیش رفته به شدت حس خوبی بهم دست میده:5: دوست ندارم به تجربه های مشابه دوستان دیگه م مراجعه کنم چرا که همچین ریسک هایی همیشه با موفقیت همراه نبوده!!:3:
امیدوارم در همه عرصه های کشف طبیعت دست نخورده کویر و راز و رمزهاش موفق باشید و البته توفیق همراهی با هم رو داشته باشیم.:4:
تا بعد...

حسن
14-07-2013, 12:37 PM
فکر کنم یادم میاد که کی نوشتی، احساس می کنم بهت گفتم چرا چشات قرمزه گفتی از بی خوابی!

علی گلی عزیزم زدی تو هدف

Ali.Goli
17-07-2013, 12:03 PM
امروز 26 تیرماه سال 1392 در صفحه 15 روزنامه ایران مطلبی تحت عنوان "آخرین نقطه کویر در کرمان" چاپ شده بود. متن در خصوص روستای کشیت بود.
همونجور که توی روزنامه نوشته شده منطقه کشیت فوق العاده زیبا و مثل یک رویا در کویر هست اما در متن روزنامه چند تا غلط وجود داشت که احتمالا بعلت کپی برداری از متن های بی منبع در اینترنت باشه. بی ربط نیست اگر اطلاعات درست رو اینجا بگیم.
در متن اومده آبشارها. انتهای دره یک آبشار وجود داره که به حق دنیای زیبایی هست. متن روزنامه به نظر در مورد نشت آب سفره زیر زمینی از دیواره های نزدیک آبشار است. این نشت، بصورت چکه آب هست (مشابه چیزی که در جاده چالوس وجود داره) و آبشارها نیست.
در متن اومده حوضچه 600متر مربع وسعت داره. اونجا دوتا حوضچه داره. حوضچه بزرگتر همون حوضچه پایین هست و در بهترین حالت کمتر از 100 متر مربع وسعت داره، تقریبا تمام وسعتش در عکس پیداست. ضمنا حوضچه بالا که یکجورهایی قشنگتر هم هست ، 10 -15 متر مربع بیشتر نبود. حوضچه بالا مسیر دسترسی نداره و تنها راه رسیدن بهش صعود از سنگهای لیز و سست آبشار 12 متری هست. متاسفانه موقع بالا رفتن ازش نمی تونستم با خودم دوربین ببرم و عکس بگیرم.
در متن اومده که عمق حوضچه پیدا نیست. این اشتباه هم احتمالا بخاطر شوخی محلی هاست، مخصوصا اینکه از یک تخته سنگ بچه ها به راحتی شیرجه میزنن و از بیرون آدم فکر میکنه که حوضچه عمیقه. شیرجه زدن در آب راحته چون بستر حوضچه رسوب و لجن نرمی هست که پا، تا زانو در اون فرو میره، اتفاقا حس خوبی هم میده. هیچ سنگ و صخره ای هم تو بستر نمی بینی. در عمیق ترین قسمتش آب با احتساب لجن به زیر دهان نمیرسه که تو یکی از عکس ها پیداست.
در متن اومده که اونجا رو دریا صدا میکنن. در قیاس با کویر لوت که تبخیر سالانه اش مثبت 4 متر هست، اون حوضچه برای خودش دریاچه ای هست اما ما که با چندین نفراز اهالی هم صحبت کردیم ندیدیم که اونجا رو دریا صدا کنن. (فکر میکنم یک جای دیگه که برای رسیدن بهش باید از گلباف به سمت شمال رفت، رو محلی ها به اسم دریای... هم می شناختند که اسم اصلیش رو هم الان خاطرم نیست.)
نکته آخر اینکه در متن محدوده بزرگی از بم و راین و شهداد و گندم بریان رو جز مناطق نزدیک کشیت اسم برده که بهتره با روجوع به نقشه فواصل قابل ملاحظه اونها رو از هم دید، فواصل بین بعضی شون در حد برنامه یکروزه هستش. احتمال نویسنده به مناطق زیبای استان کرمان میخواسته اشاره کنه و بگه با یک سفر چند روزه این مناطق رو هم میتونید در استان گردیتون بگنجونید.
اینها چیزهایی بود که ما به چشم دیدم و گفتیم بد نیست بگیم.

Sahar.Gh
11-08-2013, 10:08 PM
شخصا منتظرم ببینم چه ماشینی میخری؟! :3:
اگه فعلا هم چیزی نخریدی ایراد نداره! بر اساس تستی که انجام دادم l90 اگر مال پدر آدم باشه، کلی قابلیت آفرود داره که میشه کشفش کرد!!!!:4:جدا ال نود جواب میده؟؟؟؟؟؟پس بسم الله :4::4::what::what:

مجید مرد بیابان
11-08-2013, 10:25 PM
جدا ال نود جواب میده؟؟؟؟؟؟پس بسم الله :4::4::what::what:


سحر جان
به نظر من هر کی دیگه نتونه این حرکت رو تو آفرود با ال 90 بزنه ولی تو یه نفر حتما میتونی:4: میدونی چرا!!؟:5:
بخاطر همت و پشتکار خوب و محکمی که داری در یاد گیری و کسب تجربه :41: تو این سفر آفرود هراز بهم ثابت شد که دخترای ما گاهی خیلی جسورتر میتونن توی بحران ها کارگشا باشن:5:

تا بعد...

Ali.Goli
12-08-2013, 10:10 AM
جدا ال نود جواب میده؟؟؟؟؟؟پس بسم الله :4::4::what::what:

چرا که نه؟!!! اگر راننده اش کار آموزهای با پشتکار باشن حتما جواب میده!!! هر جا هم که جواب نداد شوول بزرگ که هست، میکشتشون بیرون! اینکه شما چجوری اجازه ماشین رو از باباها میگیرد بحث جداگانه ای هست ولی اگه اجازه اش رو گرفتید من کلی مسیر آفرود مخصوص پراید و ال 90 می شناسم! :4::4::4:

Ali.Goli
12-08-2013, 10:14 AM
سحر جان
به نظر من هر کی دیگه نتونه این حرکت رو تو آفرود با ال 90 بزنه ولی تو یه نفر حتما میتونی:4: میدونی چرا!!؟:5:
بخاطر همت و پشتکار خوب و محکمی که داری در یاد گیری و کسب تجربه :41: تو این سفر آفرود هراز بهم ثابت شد که دخترای ما گاهی خیلی جسورتر میتونن توی بحران ها کارگشا باشن:5:

تا بعد...

مجید جان استعداد کم نداریم! شما باید آق مهدی، زهره خانم، هیوا خانم و تنی چند از دوستان رو ببینید! من با این استعداد ها تو فکر برگزاری سفرهای جاده خاکی با خودرو سواری هستم، ایده اش مطرح شده، فعلا دارم راننده ها رو بررسی میکنم! بالاخره این ایده رو عملی میکنیم!

meehhddii
12-08-2013, 10:32 AM
وای خیلی جالب بود....:77: :113:
واقعا یکی از اسطوره های من هستید :41::4:
ممنون علی آقا..
سر حرفم هستم به شدت :4:


علی گلی یکی از اسطوره های من هم هست. کلن علی آقا اسطورست:3:

meehhddii
12-08-2013, 10:39 AM
این یادداشت و حس کویر را خیلی سبک و سنگین کردم که بیارم تو سایت یا بی خیال شم...ولی ......شاید در مسیر کویر لوت جو گیر شده بودم .نمی دانم

و بالاخره روزی که می خواستم و انتظارش را می کشیدم فرا رسید رفتن به کویر

و کویر یعنی بازگشت به اصل خویشتن ...دیدار با خدا... .تنهایی و سکوت

نا خودآگاه از حالت دراز کش و استراحت پشت پاترول خارج شدم و دستم به سمت قلم و کاغذ رفت...

اشک در چشمانم حلقه زده ، شاید به خاطر این باشد که وجود و مایه ی اصلی ما انسان ها خاک...خاک ...و این اصل انکار ناپذیر ماست که روزی به آغوش گرم زمین باز خواهیم گشت و جز کوچکی از آن می شویم.

کویر آرامم می کند حس و احساس من شبیه به کسی است که از زیارت مکه بر می گردد وقتی بهش می گویند زیارت قبول چطور بود؟ حاجی می گوید نمی توانم وصفش کنم و اشک در چشمانش حلقه می زند طوری که لحن صدایش تغییر می کند.

نمی دانم چرا این قدر کویر کشش دارد جوری که من حاضر م خانه و کاشانه خود را ترک کنم، شاید برای این باشد که هدفم پیدا کردن حق و حقیقت است !!!!

حقیقت ،آیا تو می دانی چیست؟ و نا خودآگاه احساس می کنم جواب این سوال را در کویر،ستاره هایش ،گرمایش ،خلوصش و آتشی که می سوزد پیدا خواهم کرد و....

چه لحظه زیبایی خواهد بود.

خدایا مرا هدایت کن به راستی و به درستی خدایا کویرت را فردا شب در آغوش خواهم گرفت و با ستاره هایت درددل خواهم کرد
.
.
.
وقتی به کویر فکر می کنم آرامش درونم را فرا می گیرد...آلان در دل کویر قرار گرفتم

آفتاب در حال قدرت نمایی کردن زورش و باد در حال وزیدن و من تنها فارغ از دنیا به آفرینش و پروردگار ...می اندیشم

صدای باد مثل نجوای انسان با آفریدگارش است

خدایا ما را مثل کویرت خالص و مخلص قرار بده و به وسیله بادهایت وجودمان را از نا پاکی برهان

چند کیلومتر ار کویر لوت دور نشده بودم که دلم برای کویر تنگ شد......




حسن جان خیلی قشنگ نوشتی. یادمه این حستو شبی که داشتیم سمت کویر میرفتیم داشتی رانندگی میکردی و من کمکت بودم برام تعریف کردی. بچه ها خواب بودند و منو تو غرق صحبت. چه صحبتی... یادش بخیر. انشالا دوباره باهم همسفر بشیم...:11:

iranmemo
15-12-2013, 11:59 AM
چه عکسای قشنگی عالی بودن